ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
خدایا بیقرارِ راه رفتن به زیرِ بارانِ آسمانت شده ام
و صدایِ قطره ها .. بیتاب کرده این دلم
شب از نیمه هم گذشته است
تا صبحِ تو .. راهی نیست خدایِ من
به آسمانت بگو .. ببارد تا خودِ صبح
تا که من با طلوعِ خورشیدت
به کوچه هایِ شهر بزنم
تا که من با هر قطره از ابرهایِ بیقرارِ تو
دل را رنگِ تازه ای زِ تمنا بزنم
خدایا .. به آسمانت بگو
اشکهایش را همه .. همه .. خودم .. با تمامیِ دلم .. خریدارم
به آسمانت بگو .. که عاشقِ دلش هستم .. عاشقِ صدایِ قطره هاش
قطره هایی که وقتی به شیشه ی پنجره می خورند
گویی شیشه یِ دلِ مرا .. نوازش می کنند به آرامی
و من .. چه آرام می شوم .. با صدایِ قطره ها
و من .. چقدر دلم می خواهد که گریه کنم
هم صدا با قطره هایِ آسمان
اشک بریزم زِ عمقِ جان
تا شاید من هم مثلِ ابرهایِ دلش
سبک کنم ابرِکِ دلِ پُر بارانم را
و نفس بکشم در هوایِ تازه یِ دلم
هوایی شاید که پُر بهار
هوایی پُر از حسِ قشنگِ بیشه زار
هوایی که در آن اثری از غم نیست
هوایی که در آن .. حسِ شادی .. کم نیست