حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

گـــــاهی


۩۞۩


گـــــاهی وقتهـــا آدمهــــا ،

از یکـــ جایی به بعــــــد ،
از یکـــ روزی به بعـــــــد ،
از یکـــ (( نفــــــــــر )) به بعـــــد ،
دیگــــــــر هیچ چیز برایشان معنی ندارد.
نه رنگـــ ها ،
نه خیـابانهـــا ،
نه فصلهــــــــا….
گاهـــــــی وقتهــــا آدمهـــا
از یک نفــــــــر به بعــــــد فقط دلتنگ اند

ومن . . .

بی نهایتـــــــــ دلتنگم. . .



در عمقِ شب ...

آنجا که ستاره ها ... تا همیشه تنهایند.

 آنجا که دستِ هیچ بشری به آن نمی رسد ...

جاییست لبریز از سکوتِ دل ..

سکوتی که لبالب از فریادهایِ دلِ بیقرارِ شب زده است

بنشین ..


   بنشین ..

تا فراموش کنیم غرش باد

و دل بسپاریم به آوای نسیم

زندگی را بگذار تا که بتازد بر ما

من و ما را چه هراس از طوفان

آفرین بر دل بارانی تو

که لبخند بر لب

سپری می کند این دوران را

فردا روز دگر و تو شخص دگری خواهی بود

پس لبخند بزن بر دل خود

بشکن رنج و تب و بوران را

باز هم  می رویم  ...

باز .. رهِ مهرِ تو را می پویم ..

و در هر نفسم ..  

نفسِ گرمِ تو را می جویم ..

حسی به نام اشک


گوشه ای از حیاطِ ذهنِ خود نشسته ام

پر از بغضی که باران نمی شود

سعی می کنم فکرای قشنگ بکنم

اما فکرم هزار جاست و جمع نمی شود

و من در آستانه ی حسی نشسته ام

به نامِ اشک .....

در جایی که .....

اشک هم .....

قرارِ دلِ بیقرارِ من نمی شود

خدایا


 

 تو را شکر می گویم .. بابت هر چه که دادی با عشق

و ندادی با حکمت خود

اگر چه گاه می سوزم در جهنم آدمها ...

باز هم ممنونم از آرامشی که

میدهی به من از سر لطف

نفس بکش دلم


 

من اگر که گاه ... حرفهایم قشنگ و شاعرانه می شوند

من اگر که گاه ... نفس هایم را عاشقانه می کشم

من اگر که گاه ... در نبض لحظه ها چون رود جاری می شود دلم

می خواهم به خودم ثابت کنم که ....

می توان با همه ی غمها و مشکلات باز هم نفس کشید

می توان وقتی در میان راهِ زندگی خسته است دلم ..

دوباره تکیه کرد به زانوانِ خویش ...

وقتی همه ی حسم را جمع می کنم یک گوشه در دلم ...

و بعد ... جایی ... شاید کنارِ برکه ای ... یا کنارِ حتی یه شاخه گل

حسم را می ریزم در نگاهم و می ریزم به پایِ این تصویرهایِ قشنگ

می خواهم به خودم ثابت کنم ...

که می توان در میان گریه ... خنده کرد

که می توان با یک قطره هم ... رویشی دوباره داشت

که می توان در دلِ کویر ...زایشی دوباره داشت

که می شود بارور کرد .... کویرِ دل

که می شود باور کرد خنده را

که می توان .....

که می توان عاشقانه زندگی را نفس کشید