ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
گـــــاهی وقتهـــا آدمهــــا ،
از یکـــ جایی به بعــــــد ،ومن . . .
بی نهایتـــــــــ دلتنگم. . .
بنشین .. تا فراموش کنیم غرش باد و دل بسپاریم به آوای نسیم زندگی را بگذار تا که بتازد بر ما من و ما را چه هراس از طوفان آفرین بر دل بارانی تو که لبخند بر لب سپری می کند این دوران را فردا روز دگر و تو شخص دگری خواهی بود پس لبخند بزن بر دل خود بشکن رنج و تب و بوران را
پر از بغضی که باران نمی شود سعی می کنم فکرای قشنگ بکنم اما فکرم هزار جاست و جمع نمی شود و من در آستانه ی حسی نشسته ام به نامِ اشک ..... در جایی که ..... اشک هم ..... قرارِ دلِ بیقرارِ من نمی شود
تو را شکر می گویم .. بابت هر چه که دادی با عشق و ندادی با حکمت خود اگر چه گاه می سوزم در جهنم آدمها ... باز هم ممنونم از آرامشی که میدهی به من از سر لطف
من اگر که گاه ... حرفهایم قشنگ و شاعرانه می شوند
من اگر که گاه ... نفس هایم را عاشقانه می کشم
من اگر که گاه ... در نبض لحظه ها چون رود جاری می شود دلم
می خواهم به خودم ثابت کنم که ....
می توان با همه ی غمها و مشکلات باز هم نفس کشید
می توان وقتی در میان راهِ زندگی خسته است دلم ..
دوباره تکیه کرد به زانوانِ خویش ...
وقتی همه ی حسم را جمع می کنم یک گوشه در دلم ...
و بعد ... جایی ... شاید کنارِ برکه ای ... یا کنارِ حتی یه شاخه گل
حسم را می ریزم در نگاهم و می ریزم به پایِ این تصویرهایِ قشنگ
می خواهم به خودم ثابت کنم ...
که می توان در میان گریه ... خنده کرد
که می توان با یک قطره هم ... رویشی دوباره داشت
که می توان در دلِ کویر ...زایشی دوباره داشت
که می شود بارور کرد .... کویرِ دل
که می شود باور کرد خنده را
که می توان .....
که می توان عاشقانه زندگی را نفس کشید