ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
دیشب هم گذشت ...
و من غرق در رویاهای شبانه ام راهیِ دیارِ خواب شدم ...
همچون دورانِ شیرینِ کودکی ...
تصاویرِ زیبایی خلق می کردم در ذهن خویش ...
و با تماشایشان لبخند می آوردم به لبم ...
بالشِ تنهاییِ خویش را آنچنان بغل زدم ...
که گویی معشوقِ ندیده ی دلم را در آغوش کشیده ام ..
و با چشم بسته نگاه می کردم به درونِ قلبِ خود ...
قلبی که گاهی هیچ تپشی در آن نمی بینم ..
دیشب میانِ خواب و بیداری ...
شناور بود این دلم ...
و در گوشم صدایی .. نامم را آهسته نجوا می کرد ...
صدایی از دورهایِ دور .. صدایی از سرزمینِ خیالِ من ...
و هُرمِ این صدای دور ...
گرمایِ نزدیکی به من و دلم می داد ...
صدا دور بود اما ...
تو .... نزدیک به من بودی ....
ای نزدیکترین نزدیک ... ( تنهاییِ من )
عاشق به تو ام ... گرچه به من غم می دی ...
عاشق به تو ام ... چون تو .. نزدیکترین نزدیکی ...
و در تو ... صداقتی نهفته است که در کسی ندیده ام ....
و در تو ... مهریست که تّه نمی کشد ...
و در تو ... شاید آرامشی یافته ام که هیچ جایِ دگر نبود ...
( ای تنهاترین تنهای من ... تنهاییِ من )