ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
گفتم خسته است دلم .. کمی تیمار کن مرا گفتی چگونه ؟؟ تو یادم بده گفتم عمریست به تیمارِ دلت نشسته ام هنوز هم سوال می کنی که چطور می شود دلی را نوازش کرد؟؟ عمری دانه دانه کردم دلم را همچون حَبّه ی انگور .. ریختم در کامِ تو .. دانه دانه عشق می خوردی تک به تک .. ( تو ).. دانه هایِ دلم لبریز می شد دلت از شرابِ عشق و ... ( ما ) ... مست می شدیم .. در کنارِ هم تو از شرابِ عشقِ من .. و .. من از تماشایِ مستیَت اما ( من ) خود .. در حسرتِ قطره ای از شرابِ دلت بودم و ( تو ) احتکار کرده بودی تمامیِ شرابها را در دلت یادت رفته بود شاید که عشق هم خُمس و زَکاتی دارد