حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

نگاه نکن به من .. که نگاهم به جاده خیره مانده است

که من دگر .. انتظارِ کسی را نمی کشم

که من دگر .. خسته ام از انتظار برایِ شاهزاده ی اسب سواری

که هیچگاه از جاده ی دلم گذر نمی کند

نگاه نکن به اشکِ من .. که اشکِ من از شوقِ رسیدن ها نیست

که اشکِ من .. آهِ یخ بسته یِ دلِ من است که در کویرِ دل ذوب

شد و سرازیر شد از رویِ گونه ام ..

نگاه نکن به من .. که خسته تر از همیشه نشسته ام

که من .. خستگی را هم دگر باور نمی کنم

نگاه نکن به من .. که حرفهایم شعر و ترانه می شوند

که من .. دگر .. شعر را هم باور نمی کنم

 که من .. دگر .. هیچ چیز را جز حسرتِ دلم

 جز درکِ فاصله .. جز رنگِ سیاهِ غم

باور نمی کنم

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد