گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
لبهایم که تشنه و دلتنگ می شوند باران را می بوسم
من این جا زیر بارانم
وقتی که بسیار از تو دورم و تو را می خواهم باران را می بوسم؛ او تو را قطره قطره در من فرو می ریزد خاطرت باشد ؛ ما هر دو زیر یک آسمان زندگی می کنیم در آن سوی باران ها من به تو و بوسه و باران ایمان دارم و قاصدک ها به تو خواهند گفت که دوستت دارم زندگی شاید همین فاصلۀ خیس بارانیست
که تو را به من پیوند می زند
فرشته
شنبه 8 تیرماه سال 1392 ساعت 08:27 ق.ظ