حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد
حریر دل♥ ♥ ♥

حریر دل♥ ♥ ♥

گهگاهی سفری کن به حوالی دلت شایداز جانب ما خاطره ای منتظر لمس نگاهت باشد

قلم

 

 

 

قلم خواهم زد ،شبها تابیداری صبح با دفترم ،باقلم، باحسرتم وباروزی خودم. به پایان خواهدرسید تمام احساسم رابرای نوشتن گذاشته ام نمیدانم روزی کسی باخط پرغصه ی من قصه ای خواهد ساخت یا که ازفراق عشقی از بغض به اشک خواهد رسید؟ نمیدانم کسی نگاهی خواهد کرد که بداند من تنها که اینگونه آشفته حال قلم میزنم فراق که دارم وچه برقلبم سنگینی میکند؟ یا شاید آنقدر زیبا نیست اما به حس تنهایی من آرامش میدهد اشک میدهد به بغض نشکسته ام وقتی اینگونه درسکوت وتاریکی و وحشت شب تنهای تنهای تنها باقلمی که جان درکف گرفته آسمان دفترم را به رنگ موهایم میزنم سیاه پرازخط پرازاشتباه پرازکلمه وجمله مینویسم من اینجا درزمین خداباحضورهمه ی آدمها آنقدرغریبم که دستانی دستانم راگرم نمیکند من اینجا غریبم ، به خدا بگویید اگرروزی مشق شبم راخواندید من منتظردستانش نشسته ام...

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد