-
شعر دلتنگی
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 22:56
باز امشب میان واژه ها انگار درگیرم من از این واژه های تلخ و تکراری دلگیرم شب رویا و کابوسش تن تب دار و درمانش طلوع صبح و بیداری من و تکرار تنهایی هوای تازه و نم دار شکایت های بس غم دار دل بی تاب یک عاشق نوای ناله های دل کبوترهای آزادش رها،در اوج،بر بامش من و این زورق تنها تو و این ناخدایی ها حضور تازه ی فانوس و قلبم...
-
بوسه
جمعه 14 مردادماه سال 1390 18:35
شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ مانده در ظلمت دهلیز خموش اختران دوخته بر منظره چشم ماه بر بام سراپا شده گوش در میان بود به هنگام وداع گفتگویی به سکوت و به نگاه دیده ی عاشق و لعل لب یار دل معشوقه و غوغای نگاه عقل رو کرد به تاریکی ها عشق همچون گل مهتاب شکفت، عاشق تشنه لب بوسه طلب هم چنان شرح تمنا می گفت سینه بر سینه ی...
-
شباهنگ
جمعه 14 مردادماه سال 1390 18:33
من خسته بودم از خودم از چاه بودن از عمق تنهایی خود آگاه بودن بی آب و بی مهتاب در بیداری و خواب در شهر شب ، همسایه ی اشباح بودن تا اینکه تو نازل شدی بر من شبانگاه مبعوث شد چاهی به بیت اله بودن در طرفةالعینی شدم گلدسته ی عشق همچون اذان نیمه شب ، بیگاه بودن حتی نفس های غبارآلوده ام را بالا کشاندی تا مقام "آه"...
-
بغض تلخ
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 23:22
گریه کردن تا سحر کار من است شاهد من چشم بیمار من است فکر کردم که او یار من است نه!فقط در فکر آزار من است نیتش از عشق فقط خواستن است دوستت دارم دروغی فاحش است یک شب آمد زیرو رویم کردو رفت بغض تلخی در گلویم کردو رفت پایبند جستجویم کردو رفت عاقبت بی آبرویم کردو رفت این دل دیوانه آخر جای کیست آنکه مجنونش منم لیلی اش کیست...
-
تو
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 23:20
دریاب مراامشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان که من امشب دارم کاش یکباره زنم خیمه به صحرای عدم دیگر ای زندگی از روی تو هم بیزارم قصه ی روز و شب من سخنی مختصر است روز در خواب خیالاتم و شب بیدارم وه که من دیگر از این عمر به تنگ آمده ام کیست کز لطف گشاید گرهی از کارم؟ شب و روزی همه یکسان گذرد بر من و...
-
به سویت می ایم
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 11:07
به سویت می ایم با سبد سبد دل تنگی و شوق به دیدنت م ی آیم برای لمست ....برای حس بودنت....برای به آغوش کشیدنت شور و شوقی وصف ناپذیر برای دیدارت به دور از همه ی باید ها نباید ها به دور از همه ی تعلق ها رهاتر از هرچه رها فقط یک روز به لمس عشق مانده و خواب با چشمانم غریبه است و امان از دل که مدام بی قراری می کند مرا یارای...
-
برای هیچ کس نیست
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 10:54
برای هیچ کس نیست این شعرها دیگر برای هیچکس نیست نه! در دلم انگار جای هیچکس نیست آنقدر تنهایم که حتی دردهایم دیگر شبیه دردهای هیچکس نیست حتی نفسهای مرا از من گرفتند من مردهام در من هوای هیچکس نیست دنیای مرموزیست ما باید بدانیم که هیچکس اینجا برای هیچکس نیست باید خدا هم با خودش روراست باشد وقتی که میداند...
-
روز مرگم ...
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 10:01
روز مرگم ... روز مرگم اشک را شیدا کنید روی قلبم عشق راپیدا کنید روز مرگم خاک را باور کنید روی قلبم لاله را پیدا کنید جامعه را خاک و خاکستر کنید خانه ام را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روز مرگم دوست را دعوت کنید دور قبرم را کمی خلو ت کنید بعد مرگم خنده را از سر کنید رفتنم را دوستان باور کنید