-
غرق در بیقراری دلم بودم .. که نوای گنجشکان .. به داد دلم رسید و
سهشنبه 4 بهمنماه سال 1390 15:26
آرامشِ لبریز از بیقراریم ببین که در سکوت .. بی صدا نشسته ام اما در دلم .. امواجِ سهمناکِ افکارِ ناگزیر .. بیداد می کنند ... می ترسم که در سکوت .. غرق در دریایِ دلم شوم یک روز وای خدایِ من .. آوایِ گنجشکانت .. به ( آنی ) سکوت دلم را بر هم زد و من چه خوشحالم .. که صدایشان از آرامِ ذهنم به درونم نفوذ می کنند بیقراریشان...
-
دلم را می نوازم برای تو .. بشنو صدایش را
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 11:57
بشنو نوایِ سازِ مرا که از دور دستِ دور .. برایِ دلِ تو می زنم تو نیستی و من .. به جایِ تو .. می نوازم در گوشِ باد تو نیستی و من .. به جایِ تو .. می نوازم در گوشِ قاصدک باشد که باد .. این نسیمِ پائیزی برساند به گوشِ تو عاشقانه های مرا هر وقت .. هر جا .. که نسیم .. دستی به موی تو کشید هر وقت .. هر کجا .. که مشام جانت را...
-
امروز من .. آغوش باز کن .. من را در پناه خود بگیر .. تا با جرات
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1390 11:54
ای خدای آسمانِ دلم ... قلم موئی به دستم ده ... و رنگهایی .. از جنسِ گل و شبنم ... می خواهم امروزم را ... به رنگِ طراوت و شادی بکشم ... کمکم کن .. خدایِ آسمانِ دلم ... نقاشِ ماهری نیستم ... کمک می خواهم ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:32
امروز دلم خندید با باران و لبم به لمس قطره های زلال آن رسید خدایا شکرت
-
پروانه ی دلم
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:32
پروانه ی دلم بال میزند مدام در هوای گل و گل .. غافل از التهاب من در خیال بلبل است
-
زیر باران
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:26
زیر باران احساس تو .. هر چه هست تازگیست حتی گریه های من
-
تاب می خورم در آسمان شب
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:25
امشب دلم را بر روی ماه می آویزم و تاب می خورم در آسمان شب شاید کم شود کمی از هراس من شاید در بلندای آسمان دستم رسد به آن ستاره ای که بخت من در آن خواب مانده است شاید در سکوت شب شنید ستاره ام آوازم را شاید ستاره ام به ناگهان چشم گشود به روی من شاید بخت خواب من .. بیدار شد در عمق شب کسی چه می داند .. هر چیزی ممکن است
-
نگاه کن ......
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:25
نگاه کن مرا ... که چگونه طلوع می کند مهرِ تو در شب سرد و ساکتم و چگونه صدای تو ... می برد مرا ... به دیار قشنگ خواب نگاه کن مرا ... که چگونه با تو خوشحالم نگاه کن مرا ... دستانم را بگیر ... و ... بسپار شانه های مهربان خود به نوازش گیسوان من تا حل شویم در نگاه هم .. تا نماند دگر من .. یا .. که تو .. تا ما شویم در کنار...
-
عشق آن است که صد دل به یک یار دهی
پنجشنبه 29 دیماه سال 1390 08:24
قشنگ است ... دوست داشتن کسی که دوست دارد .. او ... دلت می دانی که دلش همیشه با تو و دوستدار توست می دانی که نگاه او .. پر است از نگاه تو و عشقش را هرگز منکر نمی شود قشنگ است ... دوست داشتن کسی که دوست دارد .. او ... دلت
-
می رقصم به ساز دلم
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 09:14
امروز را با نام خدا و یاد تو شروع می کند دلم و می رقصم ..فارغ از غمهایم می رقصم .. نه به ساز زندگی به ساز دلم که این روزها نوایش آرامبخش دل من است
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 09:13
غمگین نباش .. اگر که بد ساخته اند دنیا اگر که دوست داری کسی را و او دوستت ندارد یا اگر کسی تو را دوست دارد که تو دوستش ندا غمگین نباش .. اگر که کسی که دوستش داری و دوستت دارد دستش به تو نمی رسد و باید که فقط و فقط به یادش سر کن تو دنیای دگری بساز .. بر بال آسمان .. آنجا که دو روح حتما به هم می رسند ای که رهگذر دل منی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 دیماه سال 1390 09:10
مهربانم .... جانِ جانم ... ای همه روح و روانم .... ای تو لبخندِ لبانم ... هر کجا باشم .. یا که باشی ... اسم توست وِردِ زبانم ....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 08:56
هیچ دستی نمی کوبد در تنهاییم در غروب سرد پاییزی باز دلم تنهاست باز آواز می خواهد دلم در این خاموش ابرها هم دلگیرند شاید که باز دلتنگ بارانند نمی دانم باد تنها .. شاخه ها تنها . .آسمان با ماه و خورشیدش همه تنها شاید که اینها هم دلتنگ بارانند من نمی دانم .. نمی دانم لیک میدانم دلم تنهاست .. آواز می خواهد در این خاموشی...
-
آهنگ صدات
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 08:53
در سرم می پیچد شب همه شب آهنگ صدایی که مرا خواند به نام و دلم را بربود
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 26 دیماه سال 1390 08:51
شب همه شب .. خواب گلی می بینم که پر از رایحه ی عشق تو بود
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:54
وقتی هوا مث امروز بارونی میشه وقتی ابرا با سخاوت قطره ها شونو رو سر و کول آدما خالی می کنن وقتی هوا لطیف میشه عین قلب بکر بچه ها یاد من باش که بارون همیشه لبخند رو لبام آورده حتی وقتی تو دلم می گریم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:54
اول سلام به تو خدا ... بعدم سلام به من .. به ما ... سلام به آفتاب و تازگی ... سلام به شور و حال زندگی ... سلام به پرنده ی نغمه خوان ... که تازه می کند هوای روح و جان ... سلام به آسمون .. به برگ .. به خاک ... سلام به شبنم نشسته به روی تاک ... شکر آفتابت ای پرورگار من .. که همیشه در دل خسته ام .. رنگین کمان می سازد...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:53
آفتاب را می دزدم امروز از آسمان و با همۀ بارانی که در دلم دارم هدیه می دهم به ابر تو که آغوش همیشۀ من است بی ابر تو و آفتاب روز ... کویر است این دل من خوشحالم که از تو می بارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:52
شب آرام است و من تا به سحر می رقصم .. در آغوش یاد تو .. بی ترس از سایه های شب .. آرام می گیرد این دلم .. بی هراس و تب
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:52
هر شب در نگاه تو غرق می شود دلم بی آنکه بترسد از بی نفس شدن چون که از نگاه تو تازه می شود دلم بگذار تا در دلت غوطه ور شوم و نفس کشم در هوای قلب تو
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:52
در بی حرفی مطلق .. چه حرفها دارم پس از این خواهم گفت .. همه گفته و ناگفته ی خویش ... با باران .. یا که شاید به نسیم .. یا که می برم زین پس همه حرفهایم را پای پنجره ی کودکی ام .. و خواهم پاشید به سان ارزن .. پیش پای قمری تا که شاید روزی ببرد ..... تا ته دنیا .... برساند به کسی کو جور است دلش با دل من
-
شب خالی
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:50
شبم خالی ز هر قصیده ایست چشمانم حتی نه به راهی و نه محتاج نگاهی دیگر من و تنهایی من .. باز اسیریم در شب به خودم می گویم : فردا باز به روی امشب .. خط خواهد زد کاش فردا زودتر برسد می هراسم از شب تنهایی خویش
-
نگاه نو
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:50
در نگاهی نو .. امروز و هر روزم را رنگ دیگر می زنم
-
دل من
یکشنبه 25 دیماه سال 1390 15:48
دل من از تبار دیوارهای کاهگلیست مشکن دل مرا
-
شاید...
پنجشنبه 22 دیماه سال 1390 09:41
شاید تو ندانی مژه هام نم بی تو جانم به فدای تو دلم غم بی تو من با تو به آسمان رسم اما تو... یک روز نباشی کمرم خم بی تو
-
بگذار گاهی کرخت شوی
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 08:55
در سیاهیِ شب ... آنجا که سکوت ... همیشه در کمینِ دل نشسته است ... گاه ... یادی ... خاطره ای ... آه ... چه می دانم ... شاید که تصویرِ لبخندی ... یا که شاید نگاهی که عاشقانه به روی تو خیره گشته است ... می تواند دلت را به وجد آورد و آرام سازد وجودِ خسته ات ... در سیاهیِ شب ... وقتی اسیرِ زمهریرِ دلی ... گاه یک حس ......
-
امشب زن کاملِ ناقصی هستم !
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 15:24
امشب ..... از آن دخترک معصومِ سر به هوا .... هیچ اثری نیست در دلم .. همان دخترکی که ..... بی خیال می خندد .... و می دود در پِیِ پروانه هایِ احساسش ... امشب ..... زنی در دلم در سکوتِ خویش نشسته است... زنی که عاقل است .... و بهانه هایِ کودکانه به خنده باز نمی کند لبانش را .. و من بسیار دلتنگم .. دلتنگِ کودکِ دلم .. بی...
-
دلم زمزمه ای می خواهد
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 15:23
امشب بیا و کاری کن یادم را بگذار کنارِ بالشت تا خود صبح درِ گوشش زمزمه کن دلِ من زمزمه ای می خواهد زمزمه ای از تهِ دل زمزمه ای پاک و قشنگ زمزمه ای که در آن .. آهسته و زیبا .. صدایم بزنی و بخوانی در گوشِ دلم قصه ی دیوانگی و شیداییِ دل تا با صدایِ نفسِ عاشقِ خود .. بر دلِ خسته ی من .. رنگِ تمنا بزنی
-
حرفی برای همزاد تنهایم ...
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 15:22
کنارِ دریایِ نگهت آرامم ... سرشارم از عطرِ نگاهی که به دلم می پاشی .. یکی هست .. یک جا .. که مرا عشقِ دلش می نامد او یکی هست .. که حرفهایِ مرا .. از نگاهِ دلِ من می خواند یکی هست .. یک جا .. که مرا می فهمد او یکی هست .. که غمهایِ مرا .. از دلِ من می راند شهری هست به نام شهر عشق که نزدیکست.جاییست در عمقِ دلمان .بیا...
-
به خوابم بیا امشب ... ای آرزویِ من .... بگذار تا خودِ صبح خوابِ
چهارشنبه 14 دیماه سال 1390 15:17
امشب .. ستاره هایِ رویاهایِ شبانه ام را روانه ی آسمانِ شب خواهم کرد .. تا نگیرد دلم زِ تاریکی .. تا نترسد دلم زِ شب امشب .. با ماه و ستاره ها خواهم خفت می خواهم تا خودِ صبح .. همدمِ ستاره ها باشم